مــن با یقین کــــافر
قدم به قدم
نفس به نفس
از تو میخوانم. به تو می اندیشم
در تمام نتهای موسیقی سکوتم تو را مینوازم.
با تمام درختان از تو میگویم، با تمام سار ها، تمام کاج ها،تمام کوه ها، تمام رود ها...
من حسودم! از تو میگویم که مبادا از نامت خالی شوم.
از تو که خالی شوم دیگر "نیستی" ست که در من ریشه میکند... من "تو" ام!
من، تمام نقش و نگار های تنت، من تمام لحن و صدایت، من زیر و بم نگاهت...
آه از حسادت! منِ مغرورِ سرکش حسودم به هرکه سهم بیشتری از تو دارد. تو نمیتوانی مرا نخواهی.
من "تو"ام!
وقتی هر بیتی خواندم تو را تداعی کرد، به هرچه غیر تو کافر شدم.
همین که خواندم: "من با یقین کافر،جهان با شک مسلمان" کافر شدم.
همین که خواندم: "طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد" کافر شدم.
بپذیرم! من که توام را بپذیر... این قربانی کفرت را بپذیر.
من با تو آغاز و پایان میشوم.
قبولم کن، مومن میشومـــــ.