زاویه

زاویه

جهان از زاویــــه ی چشمــ تــو
بر من معنا شــــــد "حـــــــــــ سین"
.
مــــن تـــــو ام
هیـــــــچ و همـــــــه!
.
.
.

پربیننده ترین مطالب

  • ۹۵/۰۳/۰۳
    ...
  • ۹۴/۰۸/۲۸
    ...

دنیا، کوچیک یا بزرگ!

يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۲۸ ب.ظ

اینکه دنیا کوچیکه یا بزرگ به من ربط نداره! راستش خیلی هم برام فرقی نمیکنه،چون همه ی دنیای من یه چیزاییه که شاید آدمهای انگشت شماری درکش کنن، شایدم فقط ادای درک کردنو درمیارن که بگن درک شون بالاست.

اما اینکه میگن دنیا کوچیکه رو من خیلی بهش رسیدم، خیلی!


این موضوع رو جز فقط برای یک مورد دوست ندارم.

دوست ندارم زندگی گذشته م مدام  مثل یه کُره بچرخه و باز بیاد جلو چشمم، بگذره بره بهتره.

نه اینکه بگم گذشته م بد بوده یا خوب! اصلا موضوع این نیست. 

موضوع این نیست که من از گذشته فرار میکنم یا بیشتر از آینده بهش تمایل دارم.

این نیست که نمیخوام تجربه هام یادم بمونه

یا نمیخوام باور کنم یه چیزایی واقعا واقعا تموم شده. 10 سالگیم تموم شده! روپوش مدرسه م تموم شده!

یا هرچیز دیگه ای...

این نیست که گذشته مو پاک میکنم یا پررنگش میکنم،

چون نه پاک میشه (نه میتونم پاکش کنم و نه قصدشو دارم) و نه پررنگ میشه!

گذشته فقط هرروز به اندازه ی طولانی شدن خودِ اون روز کم رنگ میشه، و بی اهمیت شاید!

موضوع اینه که وقتی بعد از چند سال یه چیزایی یهو از گذشته خودشونو پرت میکنن توبغلم،

من حس میکنم زندگیم نمیگذره.حس میکنم راکد موندم، زمان وایستاده، یا من اصلا پیش نمیرم!

اون موقع ها حس میکنم مثل یه خوابه که توش زمان وایمیسته و

هرچقدر تقلا میکنی بدویی یا از اون چیزی که داره تعقیبت میکنه فرار کنی،نمیشه.

انگار همه ی هوای اطرافت طناب شده دور دست و پات و نمیذاره تکون بخوری (از خوابهای تکراری من)

توی اون لحظه ها روحت به شدت وغلظتِ عجیبی زجر میکشه، خسته میشه،

و یه وقتاام میفهمی که خوابی و دلت میخواد زودتر تموم بشه،

با خودت میگی کاش الان یه چیزی بیفتی تو سرم و از جا بپرم. دردِ سرت رو ترجیح میدی به عذاب کشیدن روحت.

یه وقتاام دلت میخواد تو خواب داد بکشی که کسی کمکت کنه

ولی وقتی دهن تو باز میکنی میفهمی توو یه خلاء گیر افتادی و هیچ جوره صدات درنمیاد!

من دوست ندارم دنیا کوچیک باشه و گذشته م هی پاشو بذاره وسطِ الان م.

چه خوب چه بد، گذشته فقط یه گذشته ست، همین.

روزهای "حال"م به اندازه کافی داره به زور میگذره، اینکه گذشته ام بهش اضافه بشه نامردیه.

شاید یکی از دلایل راحت نامردی و بی مهری کردنِ ادما همین باورِ که "دنیا کوچیکه"

میدونن یه روز دوباره کسی که بهش بدی کردنو میبینن و میتونن اون موقع ازش عذر خواهی کنن.

(از یه جهت دیگه فکر میکنم باید اتفاقا بترسن از اینکه دنیا کوچیکه و یه روزی باز قراره با یه کسایی چشم تو چشم بشن)

به نظرم راحت کردنِ شرایط عذر خواهی یعنی زمینه چیدن واسه بیشتر انجام دادن کارای بد.

(هرچند خودم با بیش از حد مهربونی کردن این زمینه رو واسه همه میچینم)

کاش دنیا خیلی بزرگ بود که آدما انقدر راحت نمیرفتن، به امید یه دیدار دوباره! شایدم این یه خاصیت خوبی باشه.

یه کسی بهم گفت: "دنیا به طرز عجیبی کوچیکه، میگفت دنیا خیلی عجیبه"

من گفتم: دنیا عجیب نیست، مزخرفه، چون با ایده آل های ما خیلی فرق میکنه.

نمیدونم درست گفتم یا نه ... ولی انگار قانون "نسبیت" درباره همه چیز حتی حرفای خودِ من صدق میکنه.


همه چیز به طرز عجیبی به یه نیروی دیگه ای بستگی داره و نسبت به اون تغییر جهت میده.
 و این نیرو برای هرکسی یه چیز متفاوته!
موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۲۰
مــ. مشرقی

نظرات  (۱۵)

خیلی...
پاسخ:
خوش آمدید
 اوهوم!
موافقم
هیچی سر جاش نیست
من یچیزی میخوام و نمیشه
و یچیزی نمیخوام و میشه

پاسخ:
خوش امدید
البته این بیشتر برمیگرده به حکمت خدا!
۲۷ تیر ۹۵ ، ۱۵:۳۲ علی رسولان
منم این حالِ راکد مانده رو دوس ندارم 
خیلی هم گفتمش خب 
مخصوصن وقتی حس بی فایده بودن بهت دست میده
پاسخ:
اوهوم...
سلام علیکم خانوم خانوما.

گذشته :) چه قدره ما ها باهاش درگیریم .
حذف گذشته غیر ممکنه.
خیلی خودتو اذیت نکن .
خیلی هم به حال ِ ت وفادار باشی و بخوای که حال رو فدای گذشته نکنی ، باز هم گذشته هست.
هر جایی که واستی هست . نه میشه در رفت ، نه میشه نا دیدش گرفت :)
پاسخ:
سلام عزیز :)
منم همینا رو گفتم دیگه! هست که هست  :)
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۵:۴۰ مردی بنام شقایق ...
سلام


اون جایی که شما ایستادید
نگاه شمارو به دنیا مشخص میکنه

+
زاویه دید ^_^
پاسخ:
سلام
 بله!
۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۴:۵۷ محدثه انصاری
سلام

تا حدودی قبول دارم .گاهی بار خاطرات گذشته تو رو از حرکت بازمیداره . گاهی باعث زیاد شدن نگرانیت میشه.

اما گاهی هم میشه بهت یه انرژی مضاعف بده... باعث میشه راهتو پیدا کنی
پاسخ:
سلام خوش آمدید
درسته نمیشه قطعی گفت دربارش!
تقریبا آره... قبول دارم
پاسخ:
:)
۲۵ تیر ۹۵ ، ۰۷:۱۳ پاک باخته
مخالفم
گاهی گذشته تجربه اس
گاهی عبرت
گاهی خوشحالمون میکنه
گاهی دل تنگ....
من بی نهایت خاطراتمو دوست دارم 
چه تلخ چه شیرین...
ولی بینهایت دوستشون دارم
پاسخ:
منم که گفتم ممکنه همه چی نسبی باشه
چه خوب :)
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۲:۲۳ یک برانداز نرم
گذشته ی در حال حرکت چیزه بدی نیست
وحشت آنجایی است که با رکود ها پیوند خورده باشیم ! 
پاسخ:
خوش آمدید
بله!
۲۴ تیر ۹۵ ، ۰۷:۲۸ بی نام بی نشون
با تلقین و اعتماد به نفس
اگر بفهمید خوابید
میتونید راحت از شر همه چی خلاص شید
و حتی
مثل من خوابتون رو بسازید
پاسخ:
اینم یه ایده ست!
اولیاء خدا نه از گذشته غمگین اند
و نه از آیندۀ خود بیم ناک...


نوشته تون شبیه خوب حرف زدن و حرفِ خوب زدن بود.
پاسخ:
تشکر از لطف تون
چه خوب اگه اینطور بود :)
به قول پائولو کولیو  اولویتاست ک تغییر میکنه ، وگرنه آدما همونن ک هستن.
ر فتن آدما ام میتونه ی خاصیت خوب باشه،یا میفهمی خیلی تنهایی ،یا اون تنهایی رو کسی ک لیاقت داره پر میکنه . قانون نسبیت تعبییر جالبی بود .شاید درباره بعضیامون تعبیر صادقی باشه.
پاسخ:
خوش آمدید
ممنونم اما نویسنده ی مذکور رو بهش اعتقادی بهش ندارم.آدمها ام عوض میشن.
بله خاصیت دنیا گذشتنِ
اوهوم
جالب بود صحبتهاتون
بیشتر از اینی که اینجا بود حرف داشت...
پاسخ:
ممنون از توجه تون
اوهوم
۲۱ تیر ۹۵ ، ۰۲:۰۰ پسر انسان
گذشته همیشه هست.
پاسخ:
عب نداره
۲۱ تیر ۹۵ ، ۰۰:۴۲ عطر سیب یار
کاش دست ما نبود 
و گذشته تو گذشته میموند...

پاسخ:
نمیشه حکم کلی داد، واسه یه چیزایی ادم اینو نمیخواد
نمیدونم بگم دست ما هست یا نه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی