خــــالی شدم از زندگی، از هرچه پایان داشتــــ

همیشه شنیده بودم انسان ها تاوان حرفهایی را که نباید میگفتند و گفتند را میدهند.

 نمیدانستم سکوتــــ هم تاوان دارد.!

سکوت ناشی از یک شوک درداور و عمیق
همراه با حس خالی شدن از هرآنچه درونت باشد.

هنگامی که یک کلام تو را برای همیشه از درون تهی میکند
نمیتوانی چیزی بگویی، چون خالی شده ای.
و من خالی شدم.
خالی از هر آنچه بود و نبود!

درد دارد بخاطر لال بودنت تاوان بدهی...
وقتی لال شدنت دست خودت نباشد... دردت می آید.

من لال شدم...
هیچ گاه خیال نمیکردم تا این حد آرزوی مرگ داشته باشم...
به حــد مرگ، آرزوی مرگــــــــ ...

آنچه مدام به قلبم نیشتر میزند
اینست که با دستهایی بسته محاکمه شوم و تاوان...

نمیدانستم سکوت هم تاوان دارد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خــــــــالی شدم از زندگی، از هرچه پایان داشت
حسی شبیه آنچه که یک جسم بی جان داشت

...

من لالم و این حجمِ ورم کرده، دهان نیستـــ

زخمی ست که وا میشود از عشقِ تو گاهی...

...

دلم خون استـــ، تا حدی که وقتی از تـــو میگویمـ

فقط یکـــ روح سرشارمـ، که این تن را نمیفــهمد! 

...

جـــــــدا کرده ست هرکس تکه ای را از وجود من

چقدر این روزها بی تـو ... بلاتشبیه، ایرانمــــــــــ!