مزاحم چشمی
شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۰۷ ب.ظ
انتخاب لحن برای این نوشته سخت بود!
روز جمعه بعد از ظهر بود که به باغ نگارستان طهران رفتیم.
یه باغ سبز و کوچیک که دلم همیشه داشتنش رو میخواست به این عنوان که خونه من باشه.
صمیمت فضاش بهم اجازه میده این حسو داشته باشم
حوضچه های باغ اینبار نیلوفر داشتن! من هیچوقت نیلوفر از نزدیک ندیده بودم.
به وسط های باغ که میرسیدیم تجمع یه عده دختر و پسر توجه هرکسیو جلب میکرد
نشسته بودن روی زمین و هر کردوم یه تخته شاسی و مداد و دو سه نفر هم دوربین داشتن
هرچند زیاد از این ژست ها خوشم نمیاد ولی
تجمع شون گرم بود، اما بدون سر و صدا و مزاحمت
صمیمی بودن اما بدون هیچ حرکت ناشایست و سوء استفاده ای
.
برای اینکه درباره موضوع مهمی باهم حرف بزنیم
نیمکتی که در مسیر ورود به موزه و روبروی حوض مستطیل شکل بود رو انتخاب کردیم
یه خانواده هفت هشت نفری ما بین حرفهای ما رسیدن و دور حوض مستطیلی به شکل پراکنده ایستادن که عکس بگیرن
دیدن خوشختی و ظاهر مناسب شون دلنشین بود.
(تمام خانوم هاشون تو هر سنی چادر داشتن و به زیبایی سر کرده بودنش)
اون ها هم مزاحمتی برامون نداشتن...
.
اما روبروی ما یه خانوم و اقا روی یه نیمکت نشسته بودن که موقع ورود به باغ دیده بودمشون
ظاهر مثبت و بی عیبی داشتن.
خانوم محجبه و سنگین و البته اونها هم بی سر و صدا بودن
زیاد نگاهشون نمیکردیم اما رفتار ناشایست شون توجه دیگرانو جلب میکرد
برای کسی مزاحمت نداشتن اما لزومی هم نداشت نوازش کردن شونو بیارن درست توی یه باغی که
به من انقدر حس خوب میداد و برام ارامش بخش بود.
وقتی هر از گاهی نگاهم میفتاد و مجبور بودم جلوی مرد آینده م خودمو بزنم به ندیدن
برای من یه مزاحمت بود
برای کسی مزاحمت نداشتن اما لزومی نداشت اگر احساسات شون گل کرد
و لب لعلشون خواست همو ببوسه بیارنش درست وسط حرف های مهم من درباره زندگیم
اینکه مردِ آینده ی من اون لحظه رو ببینه و بگه:
" لازمه واقعا؟
اینجا؟ "
برای من مزاحمت بود!
من که آب شدم به کنار، چادر زن هم از خجالت پهنِ زمین بود!
(فاصله ای نسبتا دور بود اما کور که نیستیم)
.
حالم از اون لحظه بهم خورد
از اینکه اسم عشقبازی به لجن کشیده بشه
اون هم از طرف ادمایی که کسی فکرشم نمیکنه و ظاهرشون گول میزنه.
.
من دیگه باید درباره زندگیم چه حرفی میزدم با اون همه مزاحمت؟
_____________
انتخاب لحن سخت بود چون نمیدونستم چطوری بگم
رسمی و کتابی
شوخی و طنز
عامیانه و محاوره
!!!
_____________
(احساس شرم من رو پذیرا باشید از پشت 0 و 1 ها)
روز جمعه بعد از ظهر بود که به باغ نگارستان طهران رفتیم.
یه باغ سبز و کوچیک که دلم همیشه داشتنش رو میخواست به این عنوان که خونه من باشه.
صمیمت فضاش بهم اجازه میده این حسو داشته باشم
حوضچه های باغ اینبار نیلوفر داشتن! من هیچوقت نیلوفر از نزدیک ندیده بودم.
به وسط های باغ که میرسیدیم تجمع یه عده دختر و پسر توجه هرکسیو جلب میکرد
نشسته بودن روی زمین و هر کردوم یه تخته شاسی و مداد و دو سه نفر هم دوربین داشتن
هرچند زیاد از این ژست ها خوشم نمیاد ولی
تجمع شون گرم بود، اما بدون سر و صدا و مزاحمت
صمیمی بودن اما بدون هیچ حرکت ناشایست و سوء استفاده ای
.
برای اینکه درباره موضوع مهمی باهم حرف بزنیم
نیمکتی که در مسیر ورود به موزه و روبروی حوض مستطیل شکل بود رو انتخاب کردیم
یه خانواده هفت هشت نفری ما بین حرفهای ما رسیدن و دور حوض مستطیلی به شکل پراکنده ایستادن که عکس بگیرن
دیدن خوشختی و ظاهر مناسب شون دلنشین بود.
(تمام خانوم هاشون تو هر سنی چادر داشتن و به زیبایی سر کرده بودنش)
اون ها هم مزاحمتی برامون نداشتن...
.
اما روبروی ما یه خانوم و اقا روی یه نیمکت نشسته بودن که موقع ورود به باغ دیده بودمشون
ظاهر مثبت و بی عیبی داشتن.
خانوم محجبه و سنگین و البته اونها هم بی سر و صدا بودن
زیاد نگاهشون نمیکردیم اما رفتار ناشایست شون توجه دیگرانو جلب میکرد
برای کسی مزاحمت نداشتن اما لزومی هم نداشت نوازش کردن شونو بیارن درست توی یه باغی که
به من انقدر حس خوب میداد و برام ارامش بخش بود.
وقتی هر از گاهی نگاهم میفتاد و مجبور بودم جلوی مرد آینده م خودمو بزنم به ندیدن
برای من یه مزاحمت بود
برای کسی مزاحمت نداشتن اما لزومی نداشت اگر احساسات شون گل کرد
و لب لعلشون خواست همو ببوسه بیارنش درست وسط حرف های مهم من درباره زندگیم
اینکه مردِ آینده ی من اون لحظه رو ببینه و بگه:
" لازمه واقعا؟
اینجا؟ "
برای من مزاحمت بود!
من که آب شدم به کنار، چادر زن هم از خجالت پهنِ زمین بود!
(فاصله ای نسبتا دور بود اما کور که نیستیم)
.
حالم از اون لحظه بهم خورد
از اینکه اسم عشقبازی به لجن کشیده بشه
اون هم از طرف ادمایی که کسی فکرشم نمیکنه و ظاهرشون گول میزنه.
.
من دیگه باید درباره زندگیم چه حرفی میزدم با اون همه مزاحمت؟
_____________
انتخاب لحن سخت بود چون نمیدونستم چطوری بگم
رسمی و کتابی
شوخی و طنز
عامیانه و محاوره
!!!
_____________
(احساس شرم من رو پذیرا باشید از پشت 0 و 1 ها)
۹۶/۰۴/۲۴