زاویه

زاویه

جهان از زاویــــه ی چشمــ تــو
بر من معنا شــــــد "حـــــــــــ سین"
.
مــــن تـــــو ام
هیـــــــچ و همـــــــه!
.
.
.

پربیننده ترین مطالب

  • ۹۵/۰۳/۰۳
    ...
  • ۹۴/۰۸/۲۸
    ...

۱۹ مطلب با موضوع «حاصل خـیره در آیینه شدن ها» ثبت شده است

خدایا آنچه تو میخواهی سرچشمه ی سعادت ماست.


مرگ و مصیبت بشر،

تنهایی و ترس و تکرار آزار دهنده در هر لحظه از زندگی

با فیض خداوند و عشق به دعا کردن و میل به رستگاری 

در هم آمیخته و لحظه ای از هم جدا نمیشود.


حتی برای لحظه ای!


هیچ چیز بر روی زمین نیست 

که نتوان در آن نشانه ای از مصیبت و رنج آدمی و فیض خداوندی یافت.


_مونولوگ میانی فیلم"پابرهنه در بهشت"

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۴ ، ۲۰:۲۲
مــ. مشرقی

همیشه شنیده بودم انسان ها تاوان حرفهایی را که نباید میگفتند و گفتند را میدهند.

 نمیدانستم سکوتــــ هم تاوان دارد.!

سکوت ناشی از یک شوک درداور و عمیق
همراه با حس خالی شدن از هرآنچه درونت باشد.

هنگامی که یک کلام تو را برای همیشه از درون تهی میکند
نمیتوانی چیزی بگویی، چون خالی شده ای.
و من خالی شدم.
خالی از هر آنچه بود و نبود!

درد دارد بخاطر لال بودنت تاوان بدهی...
وقتی لال شدنت دست خودت نباشد... دردت می آید.

من لال شدم...
هیچ گاه خیال نمیکردم تا این حد آرزوی مرگ داشته باشم...
به حــد مرگ، آرزوی مرگــــــــ ...

آنچه مدام به قلبم نیشتر میزند
اینست که با دستهایی بسته محاکمه شوم و تاوان...

نمیدانستم سکوت هم تاوان دارد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خــــــــالی شدم از زندگی، از هرچه پایان داشت
حسی شبیه آنچه که یک جسم بی جان داشت
۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۱۳:۳۴
مــ. مشرقی

و انسان معنای نامش است

فراموش میکند که چقدر فراموش کرده

آنچه که برایش جان میداد...

انسان فراموش میکند

حتی اگر بهایش هبوط باشد

همه چیز را از یاد برد

چون حسی تحفه و عمیق را یافت که به خیالش به همه ی انار های بهشت می ارزید.


۱۱ نظر ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۴
مــ. مشرقی

قدم به قدم

نفس به نفس

از تو میخوانم. به تو می اندیشم

در تمام نتهای موسیقی سکوتم تو را مینوازم.

با تمام درختان از تو میگویم، با تمام سار ها، تمام کاج ها،تمام کوه ها، تمام رود ها...

من حسودم! از تو میگویم که مبادا از نامت خالی شوم.

از تو که خالی شوم دیگر "نیستی" ست که در من ریشه میکند... من "تو" ام!

من، تمام نقش و نگار های تنت، من تمام لحن و صدایت، من زیر و بم نگاهت...

آه از حسادت! منِ مغرورِ سرکش حسودم به هرکه سهم بیشتری از تو دارد. تو نمیتوانی مرا نخواهی.

من "تو"ام!

وقتی هر بیتی خواندم تو را تداعی کرد، به هرچه غیر تو کافر شدم.

همین که خواندم: "من با یقین کافر،جهان با شک مسلمان" کافر شدم.

همین که خواندم: "طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد" کافر شدم.


بپذیرم! من که توام را بپذیر... این قربانی کفرت را بپذیر.

من با تو آغاز و پایان میشوم.

قبولم کن، مومن میشومـــــ.

۲۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۵:۲۸
مــ. مشرقی