ارباً اربا شدی از روی کَرم حضرتــــــ عشــق
تا که هرکس کمی از جســـــم تـو را بردارد
ارباً اربا شدی از روی کَرم حضرتــــــ عشــق
تا که هرکس کمی از جســـــم تـو را بردارد
وقتی بغض روز های محَرّم از الان شروع شده توی گلوتـــ چنگ زدن
چقدر خوبه که داره میاد...
چقدر خوبه که راحت میتونی توی خیابون و هرجا که صدا نوحه اومد گریه کنی و کسی نگه چته
چقدر خوبه که من از اسمت بغضم میگیره حـــ ســــیـــن
چقدر دلم پیرهن مشکی تو دوست داره
چقدر خوبه که هستی
چقدر خوبه تورو دارمـــــــ!
_ مشکی بپوشی عاشقی را با تو مجبورمــــــ
چندیست بی شوخی دلم تنگِ محرّم هاست
تو رفتی با خدا باشی، خدا در چشم من گم شد
از آن وقتی که تسبیح خودم را گردنت کردمــــــــ
رد شدی از بغل مسجــــــــد و حالا باید
یا بچسبیم به تو یا به مسلمانی خویش!
همچنان وعده ی بخشایش شاهنشاهش
می کشـــــد گم شدگان را به زیارتگاهش
نه در آیینه ی فهم است، نه در شیشه ی وهم
عاقلان آینـــه خوانندش و مستان آهــــش
به من از آتش او در شــــبِ پروانه شدن
نرسیده ست به جز دلهره ی جانکاهش
باز برگــــرد به دلتنگــــی قبل از بـاران
سوره ی توبه رسیده ست به بسم الله اش
استاد فاضل نظری
_دیشب که قرآن رو جلوی صورتم باز کردم برای سر گرفتن
همین جا، همین اوّلِ سوره ی "توبه" اومد...
فهمیدم خدا ازم ناامید نیستـــ.
شایدم معنی دیگه ای داره!
شاید قبولم کرده...
به هرحال خیلی خوشحالم.
پ.ن: ما به تو محتاج بودیم و تو مشتاق به ما!
عکس: مــ.مشرقی
23/رمضان/1437 قمری