زاویه

زاویه

جهان از زاویــــه ی چشمــ تــو
بر من معنا شــــــد "حـــــــــــ سین"
.
مــــن تـــــو ام
هیـــــــچ و همـــــــه!
.
.
.

پربیننده ترین مطالب

  • ۹۵/۰۳/۰۳
    ...
  • ۹۴/۰۸/۲۸
    ...

هو العاشق


اینکه بگویم :

کاش سرم را بالا بیاوری و بگویی:

سرت را بالا بگیر... کسی که در خانه ما بیاید دیگر سر به زیر نیست

خیلی خیـــــلی بزرگتر از دهانم حرف زده ام.


فقط التماس میکنم

با گوشه ی چشمهای آسمانی ات به گدایی ام نگاه کن.

همین! 

_________________

پرده بالا رفت و

دیدم هست و نیستــــ !

۹ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۲۳:۰۶
مــ. مشرقی

هو العشق


باید برسد عقلم به جایی که

بیش از تو نخواهد

جز تو نخواهد

و کمتر از تو نخواهد


 آنگاهست که قلبم برای عقلم پادشاهی میکند از داشتنت

این خالیِ مغزم را بگیر

آنگاه از بهترین آرزوها برای رسیدن به عشقت، لبریزش کن

دستهای خالی ام را

خالی تر کن برای گدایی محبتت


اما کجاست تا عقلم به بلندای قامتت برسد!

________________

شروع شد همه ی روضه های ما از "سر" 


۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۰:۳۰
مــ. مشرقی
کاش اصلا جاندار نبودم
که بخواهم از هر یادآوری جان بدهم
کاش ماهی بودم
فراموشی رویه ی زندگی ام بود
تا جان ندهم از رفتنی که از آغاز هم "آمدن" نبود
۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۵ ، ۱۴:۳۰
مــ. مشرقی

همین که رسیدم نشستم جای همیشگی، گوشه ی کافه.

برام دست تکون داد. اونقدر مهربون بود که برای دوستی باهاش کسی این پا و اون پا نمیکرد.

مرد خوبی بود.

اون میدونست کدوم میز رو واسم نگه داره.

قهوه مو که آورد گفت: صبح به این زودی، اینجا؟ امروز میاد؟

گفتم: من اومدم... حتما میاد.

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۵ ، ۲۱:۰۰
مــ. مشرقی

وقتی بغض روز های محَرّم از الان شروع شده توی گلوتـــ چنگ زدن


چقدر خوبه که داره میاد...

چقدر خوبه که راحت میتونی توی خیابون و هرجا که صدا نوحه اومد گریه کنی و کسی نگه چته

چقدر خوبه که من از اسمت بغضم میگیره حـــ ســــیـــن

چقدر دلم پیرهن مشکی تو دوست داره


چقدر خوبه که هستی

چقدر خوبه تورو دارمـــــــ! 


_ مشکی بپوشی عاشقی را با تو مجبورمــــــ 

 چندیست بی شوخی دلم تنگِ محرّم هاست




۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۱۹
مــ. مشرقی