...
سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۰۲ ب.ظ
تـــو تنها سهمِ من بودی، ولی ای داد از این دنیا
که تلخ است این توافق هایِ با دشمن، نمیدانی
این شعر به یه دلیل خیلی برام عزیزه...
برای همین سنت شکنی کردم
کاملش رو براتون گذاشتم.
شبیه شعلـــه افتادی به جان من نمیدانی
و بد پژمرده شد گلـهای این دامن نمیدانی
تو تنها سهمــــ من بودی ولی ای داد از این دنیا
که تلخ است این توافق های با دشمن نمیدانی
تو حـــق هسته ای بودی برای کشور قلبمــ
اگر از دست رفتی، رفته جان از تن نمیدانی
طبیبم رفته و از درد میپیچم به خود هرشبــــــــ
در آن شب های خوش، حال مرا قطعا نمیدانی
کسی بی وقفه میخواند درون گوش من امشب
"یه حسی رفته از قلبم"... تو هم حتما نمیدانی
چه کردی با دلم؟ سالم نبود، اما ببین امـــــروز
چه تــــیری میکشد از عمق پیراهن... نمیدانی!
/شاعر: مریم عظیمی
جریانِ "یه حسی رفته از قلبم " رو تو پست 25اسفند میفهمید.
۹۴/۱۲/۱۸