یه جا یه عکس بود یه متن هم زیرش با این مضمون:
دانشجوهای هنر وقتی میخوان برن بیرون
میگن پنج دقیقه صبر کن موهامو نامرتب کنم.
یه جا یه عکس بود یه متن هم زیرش با این مضمون:
دانشجوهای هنر وقتی میخوان برن بیرون
میگن پنج دقیقه صبر کن موهامو نامرتب کنم.
صدای ریزِ شکستنِ استخوان هایم را میشنوم
وقتی در شهری قدم میزنم که روزی کنار شانه هایت
روزی خیره به کفش هایت
روزی گیجِ گیج
هیچ کجا را نمیشناختم
انگار
دستم در دست خداست
میرفتم
میرفتیم
و نمیدانستم کجا...