میخواستم پرنـــده باشم
من اگر میدانستم دنیا
اینقدر سعی دارد معنای نامش باشد
نمی آمدم!
اگر میدانستم
هرآنچه دوست میداری
از دست خواهی داد
و رسیدنی در کار نخواهد بود!
اگر میدانستم
وقتی بخواهی آسمان را ببوسی
باید به فکر نگاه مردم باشی
و تفکری در کار نخواهد بود!
اگر میدانستم
حسرت یک سر بر شانه گذاشتن را
تا ابد خواهی داشت
و شانه ای در کار نخواهد بود!
اگر میدانستم
برای حرف مردم نمیتوانی عاشقانه انتخاب کنی
و وقتِ تنهایی مردمی کنارت نخواهد ماند
و عاشقانه ای در کار نخواهد بود!
اگر میدانستم
بعد از 7 سالگی دیگر نباید در خیابان بدوم
چون دخترم
و دویدنی در کار نخواهد بود!
اگر میدانستم
بعد از 15 سالگی دیگر نباید بلند بلند بخندم
چون دخترم
و شورِ قهقه ای در کار نخواهد بود!
اگر میدانستم
بعد از 20 سالگی نباید دل ببندم
چون از دست خواهم داد
و ماندنی در کار نخواهد بود!
اگر میدانستم
هر طور که باشم قضاوت خواهم شد
چون ... (دلیلی پیدا نکردم)
و خدایی در کار نخواهد بود!
اگر میدانستم
باید بغض هایم را های های
جارو بزنم
و سینه ای در کار نخواهد بود!
اگر میدانستم
دردِ سینه ام را باید
با لبخند ضجه بزنم
و مرهمی در کار نخواهد بود!
اگر میدانستم
نمیشود هروقت دلتنگ شدم
پرنده شوم
و بالهایی در کار نخواهد بود!
اگر...
اگر...
اگر...
نمی آمدم...
کاش پرنده بودم... و پاهایی در کار نبود!